جدول جو
جدول جو

معنی ونه شیر - جستجوی لغت در جدول جو

ونه شیر
از توابع بندپی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نَ / نِ یِ)
بابونج رومی. رجوع به بابونج رومی شود
لغت نامه دهخدا
(سَ گِ)
به عربی حجراللبنی خوانند. رنگ آن خاکستری رنگ باشد چون به آب بسایند از وی چیزی مانند شیر بیرون آید و بطعم شیرین باشد و بر چشم کشند سیلان آب را برطرف کند. (از برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
زود. بزودی:
من این لشکرم را یکایک نه دیر
کنم یکسر از گنج و دینار سیر.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(نَ خَ / خِ)
نخیر. نه. خیر. لا. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مَ مَ کَ)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان مراغه با 235 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(وَ لِ)
دهی است از دهستان ویسۀ بخش مریوان شهرستان سنندج. سکنۀ آن 680 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
دهی است از دهستان پشتکوه بخش نیر شهرستان یزد. واقع در 35هزارگزی شمال باختری نیر. دارای 1046 تن سکنه می باشد. آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(گَ رَ قَ عَ)
دهی است از دهستان منگور بخش حومه شهرستان مهاباد واقع در 72 هزارگزی جنوب باختری مهاباد و27 هزارگزی باختر شوسۀ مهاباد به سردشت. کوهستانی و سردسیر سالم و سکنۀ آن 25 تن و آب آن از رود خانه بادین آباد است. محصول آن غلات، توتون، حبوب و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(ژَ دَ / دِ)
شیر بزرگ. شیر کلان. شیر خشمناک. رجوع به ژنده شود:
زمانی همی بود سهراب دیر
نیامد بنزدیک او ژنده شیر.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(تَ رَ / رِ یِ)
تره ای است که بغایت تلخ بود. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی). تره ای باشد شبیه تبرخون (ترخون) لیکن به غایت تلخ است. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ دَ / دِ یِ)
کنایه از بروز غضب باشد نه از ظهور مزاح و هزل. (انجمن آرای ناصری) :
خندۀ شیر و مستی پیل است.
حکیم سنائی (از انجمن آرای ناصری)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ یِ)
پستان، برج اسد. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
دهی است از دهستان گورائیم بخش مرکزی شهرستان اردبیل واقع در سی هزارگزی جنوب اردبیل و 19 هزارگزی شوسۀ تبریز- اردبیل. این دهستان کوهستانی ولی معتدل است. 945 تن سکنه دارد که ترک زبانند. دهکدۀ مزبور از چشمه مشروب میشودو محصولش غلات است. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند و از صنایع دستی به قالی بافی آشنا هستند. راه آنجا مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ج 4 ص 187)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
قریه ای است در پنج فرسنگی میانۀ شمال و مشرق ده رم. (فارس نامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(وِ هََ)
دهی است جزو دهستان قاقازان بخش ضیأآباد شهرستان قزوین در 24 هزارگزی راه شوسه، دارای 144 تن سکنه و ایلات نشین است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قند شیر
تصویر قند شیر
شیر غند
فرهنگ لغت هوشیار
از مراتع لنگای عباس آباد
فرهنگ گویش مازندرانی
چقدر فاصله، کلمه ای است که در مقام پرسش و آگاهی از دوری
فرهنگ گویش مازندرانی
گیاهی بوته ای با برگ های سرخ، گل زرد و ساقه ی نرم که داخل آن
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی سبزی که شیره ی آن را در شیر گاو و گوسفند ریزند و از آن
فرهنگ گویش مازندرانی
تدبیر، سیاست، ادا و اطوار
فرهنگ گویش مازندرانی
دزد بچه، بچه دزد، مامای محلی، قابله
فرهنگ گویش مازندرانی
چوبی سرکج که از آن جهت جا به جا کردن آتش استفاده کنند
فرهنگ گویش مازندرانی
از انواع محصولات لبنی
فرهنگ گویش مازندرانی
نقطه ی دور
فرهنگ گویش مازندرانی
تشتکی چوبی که در آن برنج شویند
فرهنگ گویش مازندرانی